زنها
وقتِ دلگیرى از دنیا
هر چه بپرسى
مى گویند
هیچی...مهم نیست، مى گذرد
این یعنى
هیچ جا نرو
کنارم بشین..
دوباره بپرس،
دوباره پرسیدن هایت حالم را خوب مى کند
زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد او را نزد شیخی برد,
شیخ برایش دعا درست کرد و گفت
ان را به کتفش ببند او دیگر هرگز دزدی نمیکند.
هنگامی که به خانه برمیگشتند پسر در راه عقب مانده بود
مادرش از او خاست سریعتر راه برود تا به او برسد.
پسر گفت: مادر دمپایی شیخ بزرگه و نمیتونم باهاش راه بروم....
میگن وقتی اسب بخواد از رودخونه رد بشه
اول آب رو گل آلود میکنه بعد رد میشه ...
میدونین چرا ؟
چون تصویر خودشو تو آب میبینه
و تحت هیچ شرایطی پاشو رو اون تصویر نمیذاره
چون فکر میکنه که هم نوعه خودشه تو آب ...
در حالی که یه عکس بیشتر نیست ...!
اونوقت ما آدما :
رو دل های همدیگه ، رو شخصیت همدیگه ، رو احساسات همدیگه و روی کسانی که دوستمون دارند و شاید دوستشون داریم،خیلی ساده پا میذاریم و
رد میشیم...
دلم از همه که میگیرد
"مُجیر" را باز می کنم
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می کند
اشک،اشک...
دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم،
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم،
شروع می کنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه...
اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟
__________________
آپـــــــــــــــم
وقتی میخندی انعکاس لبخندت می افتد در آسمان
ستاره ها را عروس میکنی
صدایت نیز همان صدای پاک بهار است که به گوش می رسد
سفر به حوالی تو چه حس خوبیست... ای خنده ی عشـــــق
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !
فریدون مشیری
دلم می خواد بارون بیاد شیشه ی شب رو پاک کنه
دیو سیاه غصه رو تو قطره هایش هلاک کنه
دلم می خواد بارون بیاد ‚ ناودون رو نو نوار کنه
کلاغ پیر خونه رو چلچله ی بهار کنه
دلم می خواد بارون بیاد تا تو رو همراهش بیاره
یغما گلرویی
غرور من که به ملک سخن خدایی کرد
دریغ در طلب آشنایی با تو
وفا و عشق تو را
چون گدا
گدایی کرد
حمید مصدق
بهار که بازمیگردد
شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد
چقدر دلم میخواست باور کنم بهار هم یک انسان است
به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد
وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
بهار اما وجود حقیقی ندارد
بهار تنها یک اصطلاح است
حتا گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمیگردند
گلهای دیگری میآیند وُ برگهای سبز دیگری
همچنین روزهای ملایم دیگری
هیچ چیز دوباره بازنمیگردد
و هیچ چیزی دوباره تکرار نمیشود
چرا که هر چیزی واقعی است
فرناندو پسوا
آنکه اولین بار عشق می ورزد
هرچند ناکام، باز هم خداست
اما آنکه باز هم عاشق می شود
دیوانه است
منِ دیوانه عاشق شده ام
یک بار دیگر، بی عشقی متقابل
خورشید و ماه و ستاره می خندند
من هم می خندم و می میرم
هاینریش هاینه
عمرم هدر شد ، تنها بزارم
تنها بمونی ، امیدوارم
عمرم هدر شد ، از دست رفتم
این کوره راهُ ، بن بست رفتم
دل بسته بودم ، دل کنده بودی
تو از سیاهی آکنده بودی
بازیچه کردی ،این آبرو رو
از دست دادی ، سنگ صبورُ
بیچاره من که دل داده بودم
جرم توام نیست، من ساده بودم
دل ،ساده بود و هی ساده تر شد
تنها بزارم ، عمرم هدر شد
سیامک عباسی
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشیاء جاری است .
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش میگیرد
روح من بیکار است :
قطره های باران را ، درز آجرها را ، می شمارد
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد
سهراب سپهری
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ،مستم
باز می لرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های،نخراشی زغفلت گونه ام را، تیغ
های،نپریشی صفای زلفکم را، دست
و ابرویم را نریزی ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است
مهدی اخوان ثالث
دختر بینوا عشق میفروشد!!!
غافل از این که آدمهای شهر قلب ندارند...
وقتی همٖه جا پر است از دل سیری
عاشق بشوی، غـریب تر می میری
#شهریار
زمان روزه شکستن "اذان" مغرب نیست
به آب لب نزنم تا "از آن" من باشی
محمدمهدی_درویش
زنها
وقتِ دلگیرى از دنیا
هر چه بپرسى
مى گویند
هیچی...مهم نیست، مى گذرد
این یعنى
هیچ جا نرو
کنارم بشین..
دوباره بپرس،
دوباره پرسیدن هایت حالم را خوب مى کند
#فرید_صارمى
پدر بزرگ همیشه میگفت
چای و لیمو عطش را رفع میکند
این چندمین فنجان چای و لیموست...
نمیدانم چرا عطش خواستنت رفع نمیشود
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است.
مولانا
دلم گرفته شبیه کسی که پیش خودش
به این نتیجه رسیده کمی زیادی بود ...
سرت خوب شد؟
سلام.
وب زیبا و عاشقانه ای دارین. خوشحال میشم به منم سربزیند.
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
حتی دوباره لبخند زدن هم دل میخواهد که من دیگر ندارم !
زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد او را نزد شیخی برد,
شیخ برایش دعا درست کرد و گفت
ان را به کتفش ببند او دیگر هرگز دزدی نمیکند.
هنگامی که به خانه برمیگشتند پسر در راه عقب مانده بود
مادرش از او خاست سریعتر راه برود تا به او برسد.
پسر گفت: مادر دمپایی شیخ بزرگه و نمیتونم باهاش راه بروم....
دوسیو حالت چطوره؟
مرسی آبجی گلم آبجی از قدیم دوستش دارم و از کسای باوفای منی آبجی
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
میگن وقتی اسب بخواد از رودخونه رد بشه
اول آب رو گل آلود میکنه بعد رد میشه ...
میدونین چرا ؟
چون تصویر خودشو تو آب میبینه
و تحت هیچ شرایطی پاشو رو اون تصویر نمیذاره
چون فکر میکنه که هم نوعه خودشه تو آب ...
در حالی که یه عکس بیشتر نیست ...!
اونوقت ما آدما :
رو دل های همدیگه ، رو شخصیت همدیگه ، رو احساسات همدیگه و روی کسانی که دوستمون دارند و شاید دوستشون داریم،خیلی ساده پا میذاریم و
رد میشیم...
یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم ؟
ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم ؟
گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم
به که روی آورم و حاجت ز که خواهم ؛ چه کنم ؟
خواهش میکنم باز شرمنده دیر شد
سلام عزیزم
باشه بهم خبر بده
سلام نرگس خانم
وب زیبا و جالبی دارید
مایل به تبادل بودید بهم خبر بدید
متشکرم
نرگس مردم فریبی ، داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم ، مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر، در بازار عمر
داشت یوسف را ، به مشتی ، خاک عالم می فروخت
زندگی - این تاجر طماعِ ناخن خشکِ پیر-
مرگ را همچون شرابِ ناب ، کم کم می فروخت
در تمام سال های رفته بر ما ، روزگار
شادمانی می خرید از ما و، ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ، ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
دلم از همه که میگیرد
"مُجیر" را باز می کنم
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می کند
اشک،اشک...
دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم،
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم،
شروع می کنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه...
اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟
__________________
آپـــــــــــــــم
تولد داریم خوشحال میشم بیای عزیزم
سلام عزیزم
خوبی؟
تلگرام داری؟
سلام آبجی گلممممممم خوبی فداتشمممممممممم چه خبر؟ خودت درکم میکنی دگه بعد نامزدی اصلا وقت نمیشه آبجی همش آنلاین بود خیلیا کامنت گذاشتن جواب ندادم هنوز
ســـــکوت کن
بـــــگذار بغضـــــتــــــــــ نشـــــکند...
گـــــاه...
ســـــبک نشـــــوی
سنـــــگـــــین تـــــری
هـمـه گفـتـند :
"او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....
وقتی "دل" تو "تـک" است
همیشه برنده ای
فرقی نمی کند "حکـم" چه باشد
تو همیشه "لازمی"...
اگر یک روز از زندگی ام باقی مانده باشد
از هرجای دنیا چمدان کوچکم رامیبندم راه می افتم
ایستگاه به ایستگاه...
مرز به مرز
پیدایت میکنم کنارت مینشینم
بهت میگم تا بی نهایت دوستت دارم
تا تو را"یـــــــــاد"میکنم باران می بارد.
نمیدانستم که لمس خیالت هم "وضـــــــــــــــو"میخواهد.
بدترین درد
مردن نیست
دل بَــستن به کسیــه که
کــنــآرت نیستـــ
هر چه از دست می رود . بگذار برود...
آنچه که به التماس آلوده باشد نمی خواهم هرچه باشد
حتی زندگی....!!!!!....
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻪ:
ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ!
ﺑـﺎﺯﻡ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ:
ﺩﻭﺳـــــــــــــــﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ!
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷﯽ، ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯿﺸﻦ!
ﻫــﺮ ﻭﻗﺖ ﮐــﻪ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
ﺧﻮﺷـــــــــﮕﻞﻡ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺯﯾﺒﺎﯾــﯽ!
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐــﻪ ﺑـﺎﺷــﯽ
ﻫﻤـــﻪ ﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧــــــــﮕﯽ ﻫــﺎﯼ ﻋﺎﻟــﻢ ﺭﻭ ﺑـــــــــﻠﺪﯼ. . .
خدایا ؛
مبادا روزی فرا رسد که ما ...
بارمان را بسته باشیم به این قیمت که بالمان را بسته باشیم ...
و از یاد برده باشیم که برای اوج و پرواز؛
بال می خواهیم نه بار ...
" بال " و " وبال " در عین تشابه؛ عین تضادند ...
وقتی میخندی انعکاس لبخندت می افتد در آسمان
ستاره ها را عروس میکنی
صدایت نیز همان صدای پاک بهار است که به گوش می رسد
سفر به حوالی تو چه حس خوبیست... ای خنده ی عشـــــق
دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری نیست ، آنقدر به خاطره ضربدرهای جلوی اسمم چوب روزگار را خوردم که تبدیل شدم به ساکت ترین شاگرد کلاس زندگی ...
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !
فریدون مشیری
هر کجا میروم ظلم می بینم
و همه می گویند
« نگران نباش ، خدا جای حق نشسته »
خدایا می شود از جای حق بلند شوی
تا حق سر جایش بنشیند
به وب سایت یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی خوش اومدید
شما با افتحار لینک شدید
وب زیبایی داریدخیلی
کانال سایت:@COFFEE_LIFE
صفحه اینستاگرام:QOQNOS.ESHQ
اجی نرگس اون پست بالایی ناراحتم کرد،عزیزم نگران نباش...اگه خدابخواد برمیگرده
سلااام
خوبی؟
اررره گرفتم چی شدددد
عجب
قالبت ک خووووبه،کی گفت بده