زندگی فردا نیست
زندگی امروز است
زندگی قصه عشق است و امید
صحنه ی غمها نیست
به چه می اندیشی؟ نگرانی بیجاست
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست
پای در راه گذار
راهها منتظرند
تا تو هر جا که بخواهی برسی
پس رها باش و رها
تا نماند قفسی…...
انشایم که تمام شد
معلم با خط کش چوبی اش زد پشتِ دستم
و گفت : جمله هایت زیباست ...
گفتم اجازه آقا ...
پس چرا می زنید ؟؟؟
نگاهم کرد ...
پوزخندِ تلخی زد و گفت:
می زنم تا همیشه یادت بماند
خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در این دنیا
تاوان دارد ..!؟
سلام:)
ولی من برعکس تو:|
سر آسوده هم ندارم :D
رمزو رد کن بیاد :)
سلام
خعلی قشتگ بود :)
ممنون بابات همراهیت نرگس خانوم
بالاخره اومدم :)
ممنون
علیکم السلام
سلام
سلام
ممنون نرجس بانووووووو عید تو هم مبارک
فردا رو هم بهت تبریک میگم
سلامممممممممممم نرجس بانووووووووووووو
آپیدممممممممممممممم بیــــــــآ
سلام نرگس جان خوبی؟؟؟
آپـــم.
ضعیف النفس ترین شخص مردیست،
که عشق را در زنی بیدار میکند...
بدون آنکه
قصد دوست داشتن
آن زن را داشته باشد...
در کشور من "روشنفکر" هست ،
اما "روشنفکرنما" بیشتر !
همانطور که "مذهبی" هست ،
و "مذهبینما"بیشتر !
اصلا نمی دانم چرا اینجا
بیشتر روی "نما" کار می کنند ،
تا چیز دیگر !
آدما دو بــــار میمیــــرن ...!!
اول وقتی اجــــل میاد سراغــــشون
و دوم وقتی که تنهــا تکیه گاهشون
پشتــشون رو خــــالی میکنه،
اولی حقــــه
و دومی رسم روزگـــــاره ..!!
اپم گلم بدو بیا
ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقۀ پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که گفتیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش ما مست برون می آید
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
دیده آن شب که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد داد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
حافظ
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی فی الجمله این وآن نمی دانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم
یکی دل داشتم پر خون،شد آنهم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون،در این دوران نمی دانم
دلم سرگشته می دارد سر زلف پریشا نت
چه می خواهد ازین مسکین سرگردان نمی دانم
اگر مقصود تو جان است رخ بنماو جان بستان
اگر مقصد دگر داری من این وآن نمی دانم
نمی یابم ترا در دل،نه درعالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر من حیران نمی دانم
عراقی..
زندگی فردا نیست
زندگی امروز است
زندگی قصه عشق است و امید
صحنه ی غمها نیست
به چه می اندیشی؟ نگرانی بیجاست
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست
پای در راه گذار
راهها منتظرند
تا تو هر جا که بخواهی برسی
پس رها باش و رها
تا نماند قفسی…...
انسان هم میتواند دایره باشد و هم خط راست.
انتخاب با خودتان هست، تا ابد دور خودتان بچرخید یا تا بینهایت ادامه بدهید!
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند ...
برای تو...
برای چشمهایت!
برای من...
برای دردهایم!
برای ما...
برای اینهمه تنهایی!
ای کاش خدا کاری کند...
” شــــ ـــب را دوســــ ـت دارم ...!
چرا که در تـــ ـا ریـ ـکی .
چـــ ـهــره ها مشــ خــ ــص نــ ـیست !
و هـــر لحـــ ــظــه .
ایـــن امــ ــید .
در درونـــ ــمـ ریـــ ـشه میـزنــد .
که امده ایـ .
ولیــ من نــــ ــدیده امـــ.... ”
دوستـت دارم
نـه تـنها بـرای آنـچه کـه هـسـتی
بـلکه بـرای آنـچه کـه هستم
هـنگامی کـه بـا تـوام ...
سلام
جالب و زیبا بود.
پاینده باشید.
پشت دریاها شهریست که یک دوست در آن جا دارد
هر کجا هست
به هر فکر
به هر کار
به هر حال
عزیز است.
خدایا تو نگه دارش باش...
سرنوشت توسط
کفش هایی که پوشیده ایم
رقم نمیخورد
بلکه ...
به قدم هایی که
بر می داریم وابسته است .....
هر چه می گویم بگو تو باز می گویی شما
جمع میبندی مرا
من با شما تنهاترم .
به قول خسرو شکیبایی:
عید واقعی از آن کسی اسـت
که پایان سالش را جشن بگیرد،
نه آغاز سالی که از آن بی خبر است :)
مثل همیشه زیبا بود
...
ممنون عزیزم
خیلی لطف داری
وای ، بر من خیره ای!
رحم کن؛
آی عشق ای قاتل زنجیره ای!
((علی پرهوده))
سلااااااااااام عزیزم
پیشاپیش سال نو بر شما مبارک
به روزم خوشحال میشم سربزنی
از میان تمام این گلها
آه! تنها یکی شکفته نشد:
دوستت دارمی که گفته نشد.
((علیرضا فولادی))
شانه ات،،،
زیر سرم نیست...!
این جدایی،
زیر سر کیست...؟
((لیلا مقربی))
فرقی نمی کند
چه فصلی باشد
مهم این است
که شنبه ها
عطر تو
در هواست
((سمیرا خلج))
چاره ای نیست
زورَم به پلکهایم نمی چَربد
می خوابم
تا خوابت را ببینم
میان آغوشی
که پُر از خاطرِ توست
((سمیرا خلج)
آسمان ابری باشد
یا صاف و پر ستاره
فرقی به حال دلِ من نمی کند
همین که روی ماه تو
تا روشنای صبح
پشت پلکهای بسته ام
خواب تاریکم را
روشن می کند
کافیست
((سمیرا خلج))
انشایم که تمام شد
معلم با خط کش چوبی اش زد پشتِ دستم
و گفت : جمله هایت زیباست ...
گفتم اجازه آقا ...
پس چرا می زنید ؟؟؟
نگاهم کرد ...
پوزخندِ تلخی زد و گفت:
می زنم تا همیشه یادت بماند
خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در این دنیا
تاوان دارد ..!؟