آرمید خورشید
با نوازش های نمنم باران
دست ها ی ماه پنهانی
ابرها را رقم می زد
تا که شاید چلچراغ ماه
همچو آن مهمان ناخوانده
پشت آن پنجره های خواب و بیداری
با نوازش های شبگردش
و دزدانه
اما کمی مغرور
در کنار بالش آن کودک تبدار
باد هم زوزه ی سحر داده
مست و حیران و کمی وحشی
در نگاه سفره ی مهتاب
چشم می دوزد
یک سرو خموش و شاد
بر ضیافت این نیمه شب تاریک
بی حضور لاله و نیلوفر و خورشید؟
تا که یک مرغ سحر باز هم
نغمه ی صبح ظفر داده
تا که شاید یک شبی دیگر
وعده ی ماه و ماه رویان را
با حضور لاله و نیلوفر و خورشید
در همان نیمه شب تاریک
دست های ماه پنهانی
ابرهارا رقم می زد