دلم واسه اون صبح جمعه هایی
تنگ شده که صبحش زی زی گولو
میدیمو نقاشی میکشیدم
ظهرش هایدی و غیره میدیدم
عصر مشقمو مینوشتم
تو جامدادی نگاه میکردم
میدیدم پاک کنم تموم شده.
چه روزایی بود
............,.............
ما شبیه جنس خاک خورده ى داخل ویترینیم
که یک نفر انتخابمان کرد
اما حاضر نشد بهایمان را پرداخت کند
فقط آمد
دلخوشمان کرد
و رفت
رفت یک دورى بزند و برگردد