ممنونم از کامنتهای زیباتون, شرمنده ام نمی دونم چرا دیگه نمی تونم کامنت ادبی و شعری بفرستم, ببخشید اگر دیر به دیر به وبتون سر میزنم, بهترین ها رو براتون آرزومندم چون لایق بهترین ها هستید
پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشّاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقه ی عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا بر کشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه ی معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حُسن مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
چون برآرم ز دل سوخته آوا من
زار نالم که دریغا ، که دریغا من
خود ندانم که مرا وایه بود یا نی
کس نپرسید که دارم چه تمنا من
گاه ز آوارگی و درد همی گردم
گردبادی یله در دامن صحرا من
گه فرو می برم از اندُه و نومیدی
سر به زیر پر اندیشه چو عنقا من
یا به کردار یکی نالهّ سرگردان
می سپارم ره این گمشده بیدا من
باز واپس نگرم خسته و فرسوده
سایه ای بینم ، همراه شده با من
تا ز جان من فرسوده چه می خواهد
این به خون برده ، بدین خیرگی ام دامن!؟
زی کجا پویی و آهنگِ که را داری
ها من -ای سایهّ سرگشتهّ من- ها من!؟
کیستم ؟ خسته نگاهی همه نومیدی
باز نایافته اسرار جهان را من
بر لبی پرسشی آسیمه سرم، و آن گاه
بازنشنیده بجز پاسخ بی جا من
باز با شهپر اندیشه برافرازم
بال بر کنگرهّ گنبد مینا من
باز با کشّی و تابندگی آویزم
همچو ناهید به دامان ثریا من
مه برآورده سپهرانه یکی خرگه
شب فرو هِشته پَرندینه یکی دامن
همه آسوده ز طوفان بلا ، و آن گاه
چنگ در دامن طوفان زده تنها من
هر نفس همچو یکی نای برون آرم
از دل خستهّ سودا زده آوا من
مهرداد اوستا
حــــکــم اعــــدام بـــود...
اعــدامی لحظه ای مکـــث کــرد
و بوسه ای بر طناب دار زد
دادستان گفت: صبر کنید،
اقای زندانی این چه کاریست؟؟
زندانی، خنده ای کــرد و گــفت:
بیچاره طناب نمیزاره زمین بیفتم
ولــی ادم هـــا ! ! !
بــد جــور زمــیــنم زدن.
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
هین کژ و راست می روی، باز چه خورده ای؟ بگو
مست و خراب می روی، خانه به خانه کو به کو
عمر تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره، شو به شو
با که حریف بوده ای؟ بوسه ز که ربوده ای؟
زلف کرا گشوده ای؟ حلقه به حلقه مو به مو
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
سلام نرگسی جون خوب هستی :-)
سلام فدات خوبم تو خوبی
باید امپول بزنی
?what
اتاق و آشپزخونه چی؟
امروز حالت چطوره؟
شکر خوبم فدات
شب زیبایی داشته باشی!
قربانت مریم جان
"خوبیــــــــــــــــــ؟
گاهی با تمام تکراری بودنش غوغا میکند!!!!!!!
ودر جوابش میتوان بزرگترین دروغها را گفت
"خوبم".........
جاهل چیست؟
جایی که هِل در آن نگه داری میشود.
جلسه دارم باید زود برم.
وای اون شعر انریکه عااااالیه
اسمش چیه؟
منم خیلی این رو بیشتر از بقیه اهنگاش دوس دارم
باشه سکوت
حس میکنم هیچ انرزی تو بدنم نی تو وجودم
بنویس...!
سکوت ......
سلام
ممنونم از کامنتهای زیباتون, شرمنده ام نمی دونم چرا دیگه نمی تونم کامنت ادبی و شعری بفرستم, ببخشید اگر دیر به دیر به وبتون سر میزنم, بهترین ها رو براتون آرزومندم چون لایق بهترین ها هستید
لطف دارین
پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشّاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقه ی عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا بر کشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه ی معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حُسن مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
"حافظ"
چقد قالب عوض میکنی رفیق :)
قسمت
خودت خوبی؟ :)))
وبت گم میکننا، حالا هی قالب عوض کن
نترس تو گم بشو نیستی
تو قبلا هم لینک بودی عزیزم
منم چیزی ندارم بنویسم
قربانت
سلام ممنونم ک ب وبم سر زدید خوشحال میشم تبادل لینک کنیم و دوباره سر بزنید
اگر تلگرام داری خوشحال میشم ب کانالم سر بزنید
telegram.me/hese_khoda
ای دی تلگرام من
telegram.me/ms_web
ادرس وبم
http://hese-khoda.blogfa.com
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست ...
"فروغ فرخزاد"
قالب نو مبارک
مرسی
لبان تو مرا محتاج گندم می کند امشب
نگاهم رد پایت را تیمم می کند امشب
زبانم گر چه بسته حرفها در سینه می جوشد
همه ذرات جان من تکلم می کند امشب
دلم دریای طوفانی ولی در خویش می نالد
تو را چون ساحلی سنگی تجسم می کند امشب
من و تو آنچنان دوریم از رویای یکدیگر
که بیچاره دلم گاهی مرا گم می کند امشب
دراز گیسوانت چون شبی از شانه می ریزد
دلم را پیچ و تابش پر تلاطم می کند امشب
بر اوج برفگیر شانه هایت خیره می مانم
تنت ما را اسیر خان چندم می کند امشب؟
سلاااااامممم
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##
سلام وب زیبایی داری مطلب بسیار زیبایی هم منتشر کردین به وب من هم سر بزنید خوشحال میشیم مرسی
باشه تو هم همینطور مرسی
بابا مادر بزرگ نفرین نکن
دیفونه
عزت زیاد نرگس حال ندارم دیگه دارم میمیرم
خدا نکنه عزیز
سکوت...
همچنان سکوت خیلی حرفا توش این سکوت
زیرشو کم کن درست میشه
لیمو رو پیدا کردی یانه
برگشتم بابا حالا نمیخواد به افتخارم هی پست بذاری +سلام
بین چشمان من و چشم شما سوء تفاهم شده است
تو مگو باز چرا "محض اِرا" سوء تفاهم شده است
من همان لحظه اول بغلت کردم و خندیدی تو
این برای همه حتا خود ما سوء تفاهم شده است
ابر و باد و مه و خورشید و فلک عاشق چشمان تواند
بی تو ابریست اگر آب و هوا سوء تفاهم شده است
وقت دیدارِ تو دیروز که گفتی به سفر خواهی رفت
من اگر اخم نمودم بخدا سوء تفاهم شده است
چو تفال زدم از حافظ و گفتم که بد آمد فالت
نزنی طعنه به حافظ همه جا سوء تفاهم شده است
مطمئن باش اگر بی تو تفاهم بکند ثانیه ای
بید مجنون بغل باد صبا سوء تفاهم شده است
اینکه من وصف نمودم بدنت را به هلو کار دلست
تو مکِش پای مرا دادسرا سوء تفاهم شده است
قصدم از شاعریم بوده فقط وصف شما باور کن
حالَ اگر چشم تو شد قبله نما سوء تفاهم شده است
من فقط چشم تو را وصف نمودم به شفاخانه دل
حالَ اگر چشم تو دادست شفا سوء تفاهم شده است
تو بگویی که برو من بنشینم تو نداری تقصیر
من شدم بار دگر ناشنوا سوء تفاهم شده است
خبر مردن قلبم به تو گر داد کسی باور کن
خبر اینکه دلم رفت کما سوء تفاهم شده است
گر چه داریم تفاهم من و تو بر سر هر چیز ولی
گر شده زندگیت باقلوا سوء تفاهم شده است
تا نیست نگردی، ره هستت ندهند
این مرتبه با همت پستت ندهند
چون شمع قرار سوختن گر ندهی
سر رشتهٔ روشنی به دستت ندهند شیخ بهایی
او را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی
بشنو، بشنو که قصهشان خوش باشد شیخ بهایی
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان میباید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید شیخ بهایی
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است شیخ بهایی
چون برآرم ز دل سوخته آوا من
زار نالم که دریغا ، که دریغا من
خود ندانم که مرا وایه بود یا نی
کس نپرسید که دارم چه تمنا من
گاه ز آوارگی و درد همی گردم
گردبادی یله در دامن صحرا من
گه فرو می برم از اندُه و نومیدی
سر به زیر پر اندیشه چو عنقا من
یا به کردار یکی نالهّ سرگردان
می سپارم ره این گمشده بیدا من
باز واپس نگرم خسته و فرسوده
سایه ای بینم ، همراه شده با من
تا ز جان من فرسوده چه می خواهد
این به خون برده ، بدین خیرگی ام دامن!؟
زی کجا پویی و آهنگِ که را داری
ها من -ای سایهّ سرگشتهّ من- ها من!؟
کیستم ؟ خسته نگاهی همه نومیدی
باز نایافته اسرار جهان را من
بر لبی پرسشی آسیمه سرم، و آن گاه
بازنشنیده بجز پاسخ بی جا من
باز با شهپر اندیشه برافرازم
بال بر کنگرهّ گنبد مینا من
باز با کشّی و تابندگی آویزم
همچو ناهید به دامان ثریا من
مه برآورده سپهرانه یکی خرگه
شب فرو هِشته پَرندینه یکی دامن
همه آسوده ز طوفان بلا ، و آن گاه
چنگ در دامن طوفان زده تنها من
هر نفس همچو یکی نای برون آرم
از دل خستهّ سودا زده آوا من
مهرداد اوستا
سلام ممنون از حضورت خوبی؟

اهان
خخخخخخخ
چه عجب و غریب
سلام
میلاد بابایی؟
ینی چی؟
ببخشید عزیزم
من هنگ درسم حواسم نبوده نـــــرگــــس جونم
عیب نداره اینطور که شواهد مدارک نشون میده از اون خر خونایی .. میدونی چیکار کن اسما رو قاطی نکنی فسفر بخور عزیز واس مغز خوبه ههههههههه فسفرت کمه .. این حرف من رو اویزه گوشت کن : پوزخند:
ممنون سرزدی عزیزم
حــــکــم اعــــدام بـــود...
اعــدامی لحظه ای مکـــث کــرد
و بوسه ای بر طناب دار زد
دادستان گفت: صبر کنید،
اقای زندانی این چه کاریست؟؟
زندانی، خنده ای کــرد و گــفت:
بیچاره طناب نمیزاره زمین بیفتم
ولــی ادم هـــا ! ! !
بــد جــور زمــیــنم زدن.
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
هین کژ و راست می روی، باز چه خورده ای؟ بگو
مست و خراب می روی، خانه به خانه کو به کو
عمر تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره، شو به شو
با که حریف بوده ای؟ بوسه ز که ربوده ای؟
زلف کرا گشوده ای؟ حلقه به حلقه مو به مو
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
"مولانا"
دلتنگیهایی که . . .
بر کاغذ روح حکاکی می شوند . . .
و بیداد دارند . . .
از کسی که . . .
دلیلی برای نوشتنهاست . . !؟
مادربـزرگ مـی گفـت:
قلبـت که بـی نظـم زد
از همیــشه عاشق تـری ؛
اشکــت که بی اختیــار ریخــت ؛
از همیــشه دلتنــگ تـــری
شبــت کـه بـا درد گذشـــت ؛
فکـرت از همیــشه درگیـرتـر سـت …
مادربزرگم ! این روزها بیشتر از همیشه
عاشقترم دلتنگترم درگیرترم
این روزها کسی رو بیشتر از تمام دنیا دوست دارم . . .
لااااااااااایک
میگویند انسانهای خوب به بهشت می روند
اما من میگویم...
انسانهای خوب هرجا که باشند
آنجا بهشــــــتــــــــــــ اســـــــــتـــــ.
کاری نداری من برم فعلا مواظب خودت باش
خب پس چی کمال همنشین در من اثر کرد