دختری از سرزمین الامتو

دنیا سوت پایان رابزن ،صداقت من حریف دروغ این زمانه نمیشود

دختری از سرزمین الامتو

دنیا سوت پایان رابزن ،صداقت من حریف دروغ این زمانه نمیشود

واسه رفتنت زود بود ...

 عزیزم واسه رفتنت زود بود خیلی



 چرالان رفتی  اونم اینجوری رفتی و  داغت  موند رو دلم


کاش میشد واسه اخرین بار ببینمت




 باهات خداحافظی کنم


 نشد وحسرتش تاابد رو دلم میمونه وسنگینی میکنه



 واسه رفتنت زود بود رفیقم خیلی زود










روح لطیف..بچگانه

زن های سیگاری را  وقتی به تماشا مینشینم



 لذت میبرم  ازیک روح لطیف بایک زخم مردانه.

.


..............................................................


کاش میشد بچگی رازنده کرد




کودکی شد کودکانه گریه کرد



شعر قهر قهر تا قیامت راسرود




ان قیامت که دمی بیش نبود




 فاصله با کودکی هامان چه کرد


کاش میشد بچگانه خنده کرد ..



 


بهانه... دلتنگی..

میخواهم  باکسی بروم


 

   که دوستش  می دارم



نمیخواهم بهانه این همراهی را



باحساب وکتاب بسنجم



   یا در اندیشه  خوب وبدش باشم



نمیخواهم بدانم که



او دوستم میدارد یانمیدارد




     می خواهم با کسی بروم




که دوستش میدارم ......


...................................................


کم دلتنگیم



کم جای خالی داریم



این اسمان لعنتی  هم


هی میبارد


هی میبارد



                    

.....

ناراحتی شبیه دو دست است که روى


 گلویمان شل و سفت میشود


 تلفن را بردارید و خودتان 


 را تخلیه کنید و گلو را از شر


 دستهای بی کله خلاص کنید



قبل از قطع کردن تلفن بگویید


راستی یک چیز دیگر دوستت دارم ...




مرز جنون

کلماتم را 



در جوی سحر می‌شویم 


لحظه‌هایم را 


در روشنی باران ‌ها 


تا برای تو شعری بسرایم، روشن 


تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 


سخنانم را 


در حضور باد 


این سالک دشت و هامون 


با تو بی‌پرده بگویم 



که تو را


دوست میدارم تا مرز جنون