بغض یعنی دردایی که رسیدن به گلوت
بغض یعنی تنهایی و نمونده هیشکی پهلوت
بغض ، بغض
بغض یعنی که غرورت نزاره بریزن اشکات
بغض یعنی حرف هایی که خشک شدن پشت لب هات
بغض بغض
بغض یعنی شب های تنهایی و خرابی
بغض یعنی فکر و خیالش نزاره بخوابی
بغض یعنی جز رفتن دیگه هیچ راهی نداری
بغض یعنی که هنوزم اونو دوسِش داری
بغض یعنی ، حسرت اون چیزایی که نداشتی
بغض یعنی ، هیچ وقت نشد اون جوری که می خواستی
بغض ، بغض
بغض یعنی زخم هایی که جا مونده از رفیقت
بغض یعنی خوب نشه دیگه این دردِ عمیقت
بغض ، بغض
بغض یعنی شب های تنهایی و خرابی
بغض یعنی فکر و خیالش نزاره بخوابی
بغض یعنی جز رفتن دیگه هیچ راهی نداری
بغض یعنی که هنوزم اونو دوسِش داریـــ
آنچنان ساده ام
که گنجشکها هم می توانند
در جیب هایم لانه کنند
با پروانه ای سال ها دوست می شوم
برای پای مورچه ام که به گل می ماند
های های گریه می کنم
در دور و دراز باور خود
کودک می مانم
همیشه
حالا
چقدر با من رو راستی
از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم
و یا با کدام شاخه ی خیانت
خودم را حلق آویز کنم
روزی وقتی که دیگر من نیستم
نمی خواهم
در پیدا و پنهان
تلخ بخندی
ویا به خنده بگویی که من
واقعا ساده بوده ام
حتی
در پیله ی تصور و تصویر...
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!
من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم …
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه …
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!
از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده
است
آنها که لب گشودند ، خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ، سکوت دندان شکن است
ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی !
داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !