دختری از سرزمین الامتو

دنیا سوت پایان رابزن ،صداقت من حریف دروغ این زمانه نمیشود

دختری از سرزمین الامتو

دنیا سوت پایان رابزن ،صداقت من حریف دروغ این زمانه نمیشود

می خواهم بر گردم به روز های کودکی..

می خواهم بر گردم به روز های کودکی


ان زمان ها که پدر تنها قهرمان بود


عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد


با لاترین نقطه زمین شانه های پدر بود


بد ترین دشمنام خواهر براد ر های خودم بودند


تنها دردرم  زانو های زخمی خودم بود ..


تنها چیزی که میشکست اسباب بازیهایم بود


 ومعنای خداحافظ تا فردا بود


چند وقتی است اسمان هم بخیل شده


انگار گرد مرگ را در زمین خدا پاشیده اند


اما نه ....


این زمین خدا نیست ..


زمین خدا  پاک بود ..


الود ه اش کرده ایم


اسمان را در جستجوی ابری کاویده ایم


قدیسه من ..


خورشید را پنهان کن واب بیاور


برای ارواح برزخ نذی کن


شاید قبول شود وباران ببارد


زمین سوخته دلم تر ک برداشته است


تو باران شو وبر من ببار


تو می توانی اشک اسمان را در بیاوری


شب که بخوابیم ایا دوباره  صدای


تر نم باران را روی سقف  خانه مان خواهیم شنید ؟


با لاخره خواهید بارید


می دانم دلش خواهد سوخت به حال ما ها


اما نه بهتر است بگویم باران زده  است


با امدنت باران هم راه خود را به زمین باز کرده


شمعی روشن کن ..


شاید دل ارواح بر زخ بسوزد رگه ای باران بفرستد


من تنها ارزو میکنم ..


شاید .......


خنکای صبح فردا را با   نم تازه باران تجربه کنم


/حسین پناهی /


.............................................


 بلند میدونم ولی ممنون میشم تا اخرش بخونید


ارزشش رو داره .. 

نظرات 1 + ارسال نظر
عطیع یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 14:45 http://pinklaw.loxblog.com

متن قشنگی بود نرگسی کاش ادرس وبلاگت ی چی باشه تا بفهمیم خخخ

الامتو اسم قدیم ایلام بوده ..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.